<h2>.: مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی :.</h2><span></span>
مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی
موضوعات
تبلیغات
تبلیغات

در کتاب آئین زندگی دیل کارنگی خواندم : " امروز همان فردایی است که دیروز نگرانش بودی. "

1- فردا قرار است برای من اتفاق مهمی بیفتد. نمی دانم نتیجه این طرفی است یا آن طرفی! به نفع من است یا به ضرر من؟! خدایا کمکم کن. امام رضا دستم به دامنت. فردا می آید و مانند یک معجزه موضوع ختمِ به خیر می شود.

2- با ماشین پیکانم از میدان راه آهن (تهران) به طرف بالا حرکت می کنم. داروخانه شبانه روزی سر مختاری پیاده می شوم و دارویی میخرم. کمی که حرکت می کنم، درب سمتِ راننده باز می شود. برمی گردم در را ببندم. فرمان را رها کرده ام. پیکان با زاویه ای 90 درجه می چرخد به طرف پیاده رو. چندتا احتمال برای چند ثانیه بعد می دهید؟ پیکان چپ بشه؟ بزنم به چندتا عابر؟ بیفتم توی جوب؟ بزنم به یه درخت و شیشه پیکان خُرد و خمیر بشه؟ یا ...؟ ... پیکان متوقف می شود. سرم را که بلند می کنم، زده ام به انبوهی از شن و ماسه که برای سنگ فرش کردن پیاده رو خالی کرده اند. ماشین را از داخل ماسه ها بیرون می کشم و حرکت می کنم. خدایا شکرت.

3- صبح یکی از روزهای زمستان با همین پیکان، از کوچه توحید نزدیک بلوار دریا، به طرف مدرسه حرکت می کردم. نزدیک مرکز مدیریت بحران شهرداری، داخل کوچه عابران به سرعت حرکت می کنند که اکثر آن ها دانش آموزانی هستند که با عجله به مدرسه می روند، یک دفعه پیکان سریعاً به سمت راست متمایل می شود. 180 درجه می چرخد. برمی گردد به عقب. اتفاقی که نیفتاد؟ خدارا شکر. موضوع چیه؟ به زمین نگاه می کنم، یک لایه بسیار باریک از یخ کنار جدول دیده می شود. حالا فهمیدم موضوع چی بود.

4- عین همین اتفاق یک روز دیگر در خیابان ایران زمین رخ داد و آنجا هم یک دَوَرانِ 180 درجه به سمت راست داشتم و به خیر گذشت.

اگر بخواهم تمامی اتفاقاتی را که در طی سال ها برایم پیش آمده برای شما بازگو کنم، از صدها صفحه هم تجاوز خواهد کرد. (البته بعضی از آن ها طوری است که طرح آن ها در این صفحات به صلاح نیست.) و با خودم می گویم: ای خدای بزرگ تو چقدر مهربانی. الآن که دارم از تو تشکر می کنم، به عظمت خودت قسم، اصلاً به بهشت و جهنم کاری ندارم. حساب آن جداست. من به خاطر این همه لطفی که شب و روز باران رحمتت بر من حقیر می بارد از تو تشکر می کنم. این فقط به خاطر خودته. خودِ خودت. بعد به خودم می گویم: تو که 30 سال آمار و احتمالات درس دادی، راستی این اتفاقات با قانون احتمالات جور در می آید؟! تو مگر به دانش آموزان نگفتی: اگر یک سکه را 10 بار پرتاب کنیم به احتمال زیاد 5 بار پشت سکه می آید و 5 بار روی سکه. ولی لطف الهی این قانون را به هم می زند و تو با احتمال بالای 99 درصد، تمام سکه های زندگیت رو آمده. لطفاً شما هم آماری از زندگیتان بگیرید، آیا به نتیجه نمی رسید؟ خدا یارتان باد.

... استاد محمدحسن صاحبدل ...

سلام

مطلبی را که ارسال می کنم یک تجربه ی تربیتی می باشد که یکی از اولیای دانش آموزان هنگام مصاحبه ی گزینش فرزندشان اظهار کرده است. من تمام موفقیت خودم را مدیون یک معلم می دانم - معلم انشا، من دانش آموزی بسیار کم رو بودم. هر نوع اظهار نظر مِن جمله خواندن انشا برایم کاری بسیار مشکل بود، موقع خواندن انشا دچار دلهره می شدم. یک روز دبیر انشا از من خواست که پای تابلو بیایم و انشایم را بخوانم، من هم آمدم و انشا را خواندم ولی آن قدر با دلهره و تشویش بود که دبیر محترم دقیقا حالت مرا احساس کرد. خلاصه نفس راحتی گرفتم ونشستم. هفته ی بعد دوباره برای خواندن انشا احضار شدم ولی این بار دلهره ی کمتری داشتم، هفته سوم نیز این موضوع تکرار شد و این بار با خیال راحت و بدون تشویش پای تابلو حاضر شدم. بله معلم با تدبیر، مشکل مرا فهمیده بود و راه حل آن را هم پیدا کرده بود: باید با تمرین و تکرار، ترس مرا فرو می ریخت و من از آن به بعد اعتماد به نفس خود را پیدا کردم و امروز که فوق لیسانس مدیریت و مدیر عامل یک شرکت هستم تمام موفقیت خودم را مدیون این مرد با درایت می دانم. و من این خاطره را برای این حضور همکاران عزیزم عرض کردم که وضعیت دانَش آموزان را به دقت مورد مشاهده قرار دهند، مشکل آن ها را درک کنند و از خدای بزرگ بخواهند که راه حل مشکل را در برابر آن ها قرار دهد و با تأمل شیوه ی مناسب را انتخاب و اجرا کنند... بیت زیر را که بر سر در یک مغازه ی کلید سازی دیدم مناسب این مقال دانستم: تو ناامید از این در مرو امید اینجاست / فزون تر از عدد قفل ها کلید اینجاست

... استاد محمدحسن صاحبدل ...

ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ، ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎً ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ! ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ! ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ، ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖِ ﭘﺪﺭﻡ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!

(ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی است...)

هفته اول سال تحصیلی بود. متن نیایشی را علاوه بر متن ارسالی مدیریت تهیه نموده بودم.

دانش آموزی را بر حسب اتفاق برای خواندن آن به جایگاه آوردم.

متن نیایش را خودم یک بار خواندم بعد آنرا به دست دانش آموز دادم تا باز بخواند.

در خواندن بعضی کلمات مشکل داشت احساس کردم لکنت زبان دارد.

به دانش آموزان نگاه کردم هر کدام عکس العملی از خود نشان می دادند.

یکی ریشخند می زد ،یکی می خندید و آن دیگری به من نگاه میکرد تا ببیند من چه عکس العملی از خود نشان می دهم،

با حالت تعجب به دانش آموزان نگاه کردم و به آنان گفتم چه کسی دیگر می خواهد این متن نیایش را برای ما بخواند؟

کسی حاضر نبود فورا به دانش آموزان گفتم این آقای ...... خیلی شهامت داشت

چون او داوطلبانه آمد (با اینکه مقداری هم لکنت زبان داشت ) یک بار دیگر متن را به او دادم تا قرائت نماید

دیدم خوشحال است احساس عجیبی کردم بعد از پایان مراسم با او بحث کردم،

گفت: ( شما به من غرور و شهامت آموختی ونگذاشتی دانش آموزان به من بخندند )

شاید همین برخوردهای به ظاهر کوچک و از پیش پا افتاده به نظر بعضیها سرمنشا بسیاری از تغیرات گردد.

حالا این دانش آموز علاوه بر متن نیایش همیشه به دبیر ادبیات میگوید:

من متن زیر را بخوانم ، من انشاء نوشته ام، آنرا بخوانم.

دنیای دانش آموز زیباست آنرا برایشان زیباتر کنیم آنانرا تشویق کنیم مطمئن باشیم ازاین کار پشیمان نخواهیم شد.

۱ ۲ ۳
دوستان
نظرات و پیشنهادات خود را برای بهتـــر شدنِ کارِ مربـــی به ما انتقال دهید.
محتوا و مطالـــب فرهنـگی - تربیــتی خود را حتــماً برای ما ارسال نمایید.
رونوشت (کپی) از مطالب تارنمای مربی ترجیحاً با قید منبع آزاد است.
استفاده تجاری از مطالب این تارنما مجاز نبوده و منوط به اجازه ما می باشد.
مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی
|
www.morabbee.ir
ارتباط با ما: ۰۹۱۹۶۲۲۵۹۳۴

ابزار رایگان وبلاگ

رایانامه (ایمیل) خود را وارد نمایید: